ترنمترنم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

ترنم زندگیم

بدون عنوان

عزیزترینم,فرزندم  من مادرت هستم... من با عشق, با اختیار, با اگاهی تمام پذیرفته ام که مادرت باشم  تا بدانم خالقم چگونه مخلوقش را دوست میدارد هدایت میکند و در برابر خواسته های تمام نشدنی اش لبخند میزند و در اغوشش میگیرد, من یک مادرم هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد...  من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بی خوابی های شبانه را تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت همه حجم سکوتی,که گاه از خودگذشتگی نامیده میشود...  تا بدانم حجم یک لبخند کودکانه ات می تواند معجزه زندگی دوباره ام باشد... من نه بهشت می خواهم نه اسمان و نه زمین ...  بهشت من زمین من و زندگیم ...
4 بهمن 1394

خداحافظ پوشك

جونم برات بگه كه ديروز كه از سركار برگشتم ديدم عمه پوشك واست نبسته تازه نه 1 ساعت نه 2 ساعت كه4 ساعته خانومي بدون پوش ميچرخه....كلي ذوق كردم سريع بردمت تو حياط سرپا گرفتمت تا جيش كني(روم به ديوار)كه بسلامتي هيچ خبري نشد .بعد از يه ساعتي گفتي كه جيش داري بردمت دسشوييو بعله اين اولين بارت بود كه خودت ميگفتي جيگري من،ولي خسته شدي خودت رفتي سراغ پوشك فكر كنم از من و عمه بيشتر استرس داشتي ماهم كه همش ازت ميپرسيديم واسه دستشويي رفتن اعصابت خورد شد امروز هم از ساعت 10صبح دوباره بازت كردم اينبارم جيشت گفتي ايندفعه درستو حسابي بود كه خودتم كلي ذوق كردي كه مثل بزرگا شدي بعدشم به من گفتي كه حالا برام جايزه ميخري ؟گفتم چي ميخواي عزيزم؟شما هم خيلي قشنگ گ...
4 بهمن 1394
1